محل تبلیغات شما



معمولا سریع ترین کاری که میکنم اینکه ابن پنجره نوشته جدید رو زود باز میکنم و شروع به نوشتن میکنم.شاید این روزا دیگه عرف وبلاگ نویسی نباشه اینطور نوشتن.نمیدونم هنوز به وبلاگ های زیادی سر نزدم تا ببینم تو این 10 سال چه چیزهایی عوض شده.ولی مهم نیس بزار مثل همیشه فقط انگشت باشه که تایپ میکنه،میزارم مثل همیشه این ذهن شلوغ شروع به نوشتن کنه.عادت ندارم ویرایش کنم عادت ندارم برگردم و غلط املایی هام رو درست کنم.چون این ویرایش دیگه نمیذاره اونوقت خیلی از حرفام رو شاید بزنم و پشیمون بشم.البته هنوز که حرفی نزدم ولی خب درکل میگم.

راستش نمیدونم غالب وبلاگ رو عوض کنم یا نه.پیونده ها لینک های قدیمیم رو پاک کنم یا نه.اخه یک روزی تک تک این لینک ها واسم یک خاطره بودن.هرچند که گذر زمان و مشغله زندگی خیلی سخت میذاره به یادم بیاد چی‌به چی‌بوده.

پروفایل هم که خیلی قدیمیه.شاید بزارم اونا باشه و یک سری چیزا اضافه کنم.نمیخام یادم بره کی بودم و چی‌شدم.

شاید امروز برام مسخره باشه حرفای قدیمم نمیدونم.این روزا دوست دارین معمولا از چی بخونید تو وبلاگ ها؟؟

راستی الان که تصمیم گرفتم همینجا نوشته رو تموم کنم یادم افتاد این مشکل رو دارم که یک عنوان انتخاب کنم.مگه حرف افکارم عنوان داره.


سلام به همه.سلام به هرکس که این مطلب رو میخونه.ولی بیشتر سلامم به کساییه که منو میشناختن.با نوشته هام یک روزی خاطره داشتن.این روزا که ویروس‌ کرونا همه رو درگیر خودش کرده و خونه نشین شدیم با خودم گفتم دوباره یک سر بزنم شاید یک عده هم مثل من یاد این ایام و وبلاگ نوبسی بیفتن.

به اکثر وبلاگ هاتون که سر زدم و حتی خودم اخرین آپدیت ها مربوط‌ به سال ۹۲ هست.انگار از اونجا به بعد دیگه یک تکنولوژی جدید همه رو از هم جدا کرد یا یک مشغله ای پیدا کردیم. چی شد یهو من یادم نیس؟؟

این روزا دیگه سنم زیاد میره بالا و شاید مثل قدیم نباشم منظورم یک ادم دیوونه.که بدو بدو بیاد و فقط بخاد بیاد حرفاشو ابنجا بزنه.

باورم نمیشه یک زمانی این همه آدم این همه چرت و پرت من رو میخوندن

شایـــد یک راهی باشه که این فاصله کوتاهشه    قلب تو واسه یک ثانیه با حس من همراهشه

شاید یک راهی باشه تشویشم رو کمتر کنی     یک عمر عــاشــــق توام یک لحظه با من سر کنی

تو نیستی و بدون تو, با گریه خلوت میکنم        دارم به صحبت کردن با عکست عادت میکنم

تو نیستی و بدون تو دچــــــــار بی قراریم             بی تو از این سایه ها, از خودم فراریم

تو نیستی و این فاصله , آتیش به جونم میزنه       تصـــــور لبخند تو, هرجا که هستم با منه

شاید یک راهی باشه که باور کنی غرق تو ام         این اوجه خسته ی منه , ببین که چه کم توقعم

کسی مثل منه عاشق,به احساس تو مومن نیس    میخوام افــسانـــه شم باتو میدونم غیرممکن نیس

تو رو از وقتی که دیدم چشامو رو به همه بستم      همه عالم میدونن که به چشمهای تو وابسته ام

دیگه قلبم با آهنگ نفس های تو مانوسه        تو که میخندی انگاری منو خوشبختی میـــبوسه

آره تو از چشام خوندی چقد از دلهره خستم    اگه آرامشی دارم اون رو مدیون تو هســـــــــتــــــم


سلام.سلامی به گرمی هرچی آبه جوشه.میخام هر چرت و پرتی میاد تو ذهنم بنویسم.اصن یا صحت داره یا نداره.فقط چشام به کیبورد.مغزمم آزاد.میخام عاشقونه بگم.خشن بگم.از مرغای دریایی بگم.از صدای گنجشکایی که دیگه هم صبح میخونن هم عصر.وای که هوا بهاریه.نه شایدم تابستونیه.دلم گرفته.نمیدونم شایدم نگرفته.تنهام تو این خونه.پشت یک میز.آره بهش میگن میز کامپیوتر.واسه من اینجا دنیامه.این خونه منه.میز ناهار خوریمه.درس هم اگه سالی یک بار بخوام میشه روش خوند.دلم عاشق شده عاشق خدا؟؟؟عاشق طبیعت؟؟عاشق عشق؟؟

عاشق باشی بهتر از اینه که فارغ باشی.خودمم نمیدونم چی گفتم.ولی چرا خودم میدونم چی میگم.حال میکنم اینطور بنویسم.این ذهنه شلوغه منه.از توش ملیاردها تفکر خروج میکنه.بعضی اوقات به بعضی چیزا فکر میکنم یعنی علت وجود یک پدیده.یک چیییزی درونم میگه بهادر بیشتر فک کن تو در آستانه یک کشف بزرگی.

واااااااااااااااااای. هیچی همینجوری یهو ذهنم گفت بنویس وااااای.هه.این ذهنه منه که داره مینویسه به من چه.


سرمو گذاشتم روی میز به بعضی چیزا فکر کردم.آرزوم این بود که خیلی زمان برگرده عقب.به زمانایی برگرده که خودم میخام.اشتباهاتمو درست کنم دوباره چیزایی رو که از دست دادمو ببینم.هیییی.دوشنبه امتحان حسابداری دارم 425 صفحس تقریبا موندم چطور بخونم اصن حسش نمیاد.دلم میخاد داد بکشم.چند وقت پیش یک جایی انقد داد کشیدم گلوم پاره شد.جفت پاهامم که داغون شد.دیگه کجام مونده؟؟

حالم از خودم بهم میخوره تنبل شدم.دیگه حس هم هیییچ کاری ندارم.شاید عاشق شدم.هه.به کی بگم عاشقم؟به خدا؟؟؟خداااااا عاشق شدم.عاشقتیم خدا جوووون.تو که عشق زندگیمی.یک عشق خوبه این دنیات رو هم به ما بده.هه.بابا عشق دختر نمیگم.عشق به مادر.عشق به پدر.حتی عشق به درس خوندن.بابا عاشق واسه معشوق وقت میذاره خوب من میخام عاشق این چیزا بشم.

وای که چقد تف دادم.این آپ رو میکنم نه لازمه کسی بخونه نه لازمه کسی نظر بده.این آپ طرفدار داره.اگه گفتی کیا؟؟؟اونایی که میگن:سلااااام,عجب وبلاگه قشنگی داررری.مطالبتو خوندمو لذت بردم منم آپم حتما سر بزن.)

دیدین اینم مخاطب.اگه بهش فش هم داده باشم بازم همین کامنتو میذاره. ای .

میدونم این آپو سگ نمیخونه ولی ممکنه خوب آدم بخونه.

هوا تاریکه ووییی چقد گرمه.عشق پاییزم.عاشقش نیستم.دوسش دارم.هواش خوبه.اگه ماه بودم ماه آبان.هم اسمش قشنگه هم هواش خوبه هم

بیخی.

لعنت به من لعنت.یادم رفته جنازه ی عنکبوتمو دفن کنم روحش شاد.بزرگ بود.اندازه یک مشت دست.

و اینک این منم.من در اتاقی گرمو تاریک.با صدایی از گنجشکها.نسیم باد گرم.وزش برگ درختان کوتاه.و این صدای دعوای دو گنجشک است.چشمها دیگر ومی به شستن ندارند بهتره عینکی بخریم.که یا بهتر ببینیم یا شاید هم بهتر باشه کور باشیم.

دلم واسه مدرسه تنگ شده.حیاطی که توش بدوم.خندهای بلند.صدای ناظم مدرسه.برو جلو دفتر.موهات چرا بلنده.وای اینا کجان؟؟من اینا رو میخام.12 سال درس خوندم که برم دانشگاه.این همون هدف من بود؟جایی که دیگه نه صمیمیت هست نه صفا.محیطی خشکو بی روح.با روابطی کثیف.؟؟این هدف بود؟؟هدف من که حد نداشت.چرا اینبار هدف حدش صفر بود؟؟؟

هدف حدش بی نهایت هم میشه.پس زندگی رو ادامه میدم.شاید که فرمولی یا راهی واسه رسیدن حد صفر به بی نهایت باشه.

دلم تنگ شده واسه چیزهای ساده.هرچی بزرگتر میشم زندگی هم با من بزرگتر میشه.دنیا بزرگ میشه.یک زمانی کوچکترین چیزها شادی من بود حالا چی؟؟؟ کوچیکی من شادی بعضی چیزها شده؟

نمیدونم.این قانونه طبیعته.البته اینجا طبعتی وجود نداره این قانونه شهره.شهری از دود و شلوغی.شهری که آفتاب صورتتو قرمز میکنه مثل رنگ زبونت.

میدونید چیه؟؟؟؟دیگه چیزای ساده و کوچیک واسم نا آشنا شده واسه همین تصمیم گرفتم خودم ساده بشم.

دیگه اتاقم تاریک شده نوری از مانیتور فقط جلوم رو روشن کرده.

میخام برم.

تنها تفریح من چیست؟؟یک تکه از پیتزا.گازی از ساندویچ و یا لب بروی لیوان کوکا یا فانتا وقتی گازش گلوتو میسوزونه.؟هه این شد تفریح؟رقصیدن؟وای دیروز کلی رقصیدم.زندگی ادامه داره هر جور که ادامه بدیمش.

به حرفام نخندین.شاید که حقیقت باشد ولی مسخره.شاید تلخ باشد مثل قهوه.قهوه هم خوبه اگه تو مسجد واسه مردها ندن.مردن هم خوبه اگه وقتش باشه.هه مردن که وقت ندااااااره خودش خبر نداره.

هییی اصلا فکر نکنید دیوانه شدم یا دپرس شدم.نهههههه.فقط دلم خواست اینطور بنویسم.وای برم درس.

همه چی که تو حلقم.کاش این کتاب حسابداری هم تو مغزم بود.

دوستون دارم.دوسم داشته باشید.جاودانه بیندیشید تا جاودانه بمونید.





سلاااام.یعنی با عرض سلاام خدمت همه.بله من اوومدم.نمیدونم باید چی

بنویسم.ترجیح میدم باز ذهن شلوغمو اینجا تخلیه کنم.راستش فک کنم

امروز 5 دی باشه اگه اشتباه نکرده باشم.خب طبیعتا امتحانای همه داره

شروع میشه.منم که دیگه دانش میجوویم.

الان که تو اتاق هستم هوا خیلی سرده آخه دیشب تو اتاقه خودم

نخوابیدم.بخاری روشن نبوده.نمیدونم چی بگم.یعنی میدونما ولی خوب

جاش اینجا نیس.الان همینجور که داشتم ذهنمو بررسی میکردم و سرمو

میخاروندم یک نگاه به دورم انداختم.(راستی نمیدونم چرا تقریبا تایپم ضعیف

شده)روی میزم یک تیکه نون خشک شدس که حداقل ماله هفته پیش

بوده.یک قاشقو یک چندگال هم رو اسپیکراس.هنوز جزو های کنکورم به

چشم میخوره.وای من چقد شم.وای احساس میکنم نوشته هام اصن

شورو گرمی نداره ولی باور کنید این از سردیه هواس.نمیدونید چقدر

خوشحالم آخه یک اتفاق خوب تو زندگیم افتاده.این واقععععااا عالیه.


استخونه باسنمو کمرم درد میکنه آخه دیروز سره کلاس اقتصاد یکی از

دوستام صندلی رو از زیرم کشید.الان دردش رو احساس میکنم.ولی خب

این بهانه ای شد که نروم پای تخته و تمرین رو حل کنم.فقط رو برگه

نوشتم و گفتم استاد نمیتونم بلند بشم.ولی وفتی خوردم زمین انقد

خندیدم که رنگم مثله سرخ پوستا شد.

*امروز قراره کلاس حقوقم رو نرم یعنی همون نروم(واسه اون بی عقلایی

که سواد مخفف خونیو این چیزا رو ندارن:کلاس نمیروم.چیز دیگه نخونید)

(منظورم دوستم میلاده.البته به وب که نمیاد کلا سواد نداره)

الان یک جوک اومد تو ذهنم(البته بگم ک دائم ذهنم به یک چیز خاص

مشغوله:)) یک روز اصفهانیه بالا میاره تو یک کیسه سوراخ.بهش میگن چرا

اینکارو کردی.میگی آخه میخام برنجاش بمونه ببرم واسه مرغام!!!!!هه

ههه ههه

*چقد هوای مشهد خوب و جالبه!!!گرمو سرد میشه.

*.اینروزا خیلی خوش میگذره.عالیه

ای بابا چرا ساعت نمیگذره پس من میخام برم یک جاااااای خووووووووب.

مراقبه خودتون باشین.فش به این آپ ندین.شبا جیبیش بکنید.(ببخشید این مخصوص کسه خاصی بود).

عاشق باشیدو پایدار.بدونید زود دیر میشه.احساساتو پنهون نکنید.پسرا

دختر بازی نکنید.دخترا جیبه پسرا رو خالی نکنید.کودکان فیلمهای بد نگاه

نکنید.پیرمردا هم انقد پارک نریییییید.هه هه.قاط زدماااا.فعلا تا قرنه دیگه و

یک آپ چرت دیگه بابای.راستی فونت نوشتهامو بزرگ کردم که حتی نابینا

هم بتونه بخونه.نمیدونم یک لحظه این اومد تو ذهنمن:نیستم ولی

هستم!!!بای


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مسابقات داربی محله های کوشی و شمالی